سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تهرانم

اهل تهرانم

 

پیشه‌ام شوفریست

گاه‌گاهی می‌روم جایی

سوی دوری دور دور

آنجایی که شهر پیداست

پیکانی دارم بهتر از هر ماشین

رفته بودم سر خط

دو سه تایی مسافر بزنم

روزگارم بد نیست

و حقوقم سر ماه

راست در جیب صاحبخانه است

بچه‌ام بی‌تاب است

و شبی در خواب دید

که من بنزی دارم مشکی

الگانس

ناگهان از خواب پرید

با نگاهی نگران

گفت به من

پشت صد بار گذشتن تاکسی‌ها

خواهم مرد

پدری دارم بهتر از مادر من

پدرم شوفر بود

آن زمان گاری بود

و باغی پر عطر یونجه

پشت تهران شهری است

که زمینی دارم

که ندارد آبی

به سراغ من اگر می‌آیید

نرم و آهسته کلاچ بردارید

که مبادا ماشین تنهایی من

خطکی بردارد.

 


خواستگاری

خری آمد به پیش مادر خویش

 

که ای مادر چرا رنجم دهی بیش

اگر تو بچه ات را دوست داری

برو امشب برایش خواستگاری

بگفتا مادرش پالونه بر کن

خران ریش سفید را هم خبر کن

خلاصه مجلس جشنی به پا شد

خرک داماد و خر دختر عروس شد

بیاوردند یک خر محضر پیر

که چون وقت عقد بگشاده چون شیر

بگفتا ای عروس آیا رضایی

به عقد این خر زرد طلایی؟

بگفتند یک خر لنگان و تک رو

عروس رفته بچینه یونجه و جو

برای سومین بار که سوال شد

عروس گفتا بلی جریان تمام شد

برای شادی آن تازه کاران

همه عر عر بکردند شاد وخندان


غم

گفتم غم تو دارم

 

گفتا چشت درآید!

گفتم که ماه من شو

گفتا دلم نخواهد!

گفتم خوشا هوایی کزباد صبح خیزد

گفتا هوای گرمیست! اَه اَه! عرق درآمد!

گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد

گفتا برو به سویی، تا گلّ نی درآید!

گفتم زمان عشرت دیدی که چون سرآمد


امید

در این خاموشی راه

چراغ امیدم را دزدیدند

از که بخواهم نور را؟

در زمین پیدایش نیست

در این هستی پر فریب

قلبم را شکستند

از که بخواهم مرهم را؟

مرا هیچ کس نیاز نیست

ایمان

وجودم را نورانی کرد و

زخم هایم را مرهم نهاد

به راستی هیچ کس

مانند خدا نیست ...